آموزگار از خودگذشتگي و ايثار
آموزگار از خودگذشتگي و ايثار
آموزگار از خودگذشتگي و ايثار
بیان خاطراتی از شهید حجت الاسلام سید عباس موسوی به قلم سيد حسن نصرالله
بي ترديد ابعاد شخصيت استاد شهيد(ره) شايسته بررسي منطقي و موضوعي است.تا يك شخصيت مترقي و نمونه و درس هايي از خود گذشتگي و ايثار و فداكاري و پدري مهربان و شجاع و استوار و مقاوم و اسوه مجاهد، از كادر رهبري گرفته تا رزمندگان معرفي گردد. من ترجيح دادم درباره استاد شهيدم به سبك ساده و روز شمار و بدور از پيچيدگي ها و تحليل هاي كسالت آور بنويسم.تا سخنم مانند سخن قلبي دردمند باشد كه از دل برخاسته است و بر دل مينشيند.
آغاز آشنايي
كسي را جست وجو ميكردم كه نامه هايم را به امام شهيد برساند و اين كار به سرنوشت و زندگي من در شهر نجف مربوط ميشد.در اين هنگام دوستم شيخ علي به من گفت:
من تو را با يكي از نزديكانم و شاگردان مورد اطمينان ايشان آشنا ميكنم و او حتماً تو را به خانه شهيد صدر خواهد برد و راهنماي من از همان اول در نجف شهيد سيدعباس موسوي بود كه در مقابل خانهاش با او ملاقات كردم و درخواستم را به او گفتم و او گفت همين حالا برويم من قبلاً او را نديده بودم.با توجه به سيماي گندم گون او، ابتدا گمان كردم، يك شهروند عراقي است، و سعي كردم با او با لهجه خاصي صحبت كنم ولي، او خنديد و گفت:من از لبنان و از روستاي نبي شيث در بقاع هستم...
به اين ترتيب ما بدون وقت قبلي به خانه سيد رفتيم و وقتي متوجه شد، سيدعباس آمده است به راحتي اجازه ورود به ما داد و ما در دفتر آقاي صدر نشستيم و با تواضع و مهرباني تمام استقبال كرد. ايشان نامه را خواند و درباره لبنان و وضعيت فعاليت هاي اسلامي در آنجا از من پرسش هايي كرد و بعد رو كرد به سيدعباس و گفت:اين سيد(يعني من) امانت من نزد شماست و شما مسئول تدريس و تربيت و برآوردن نيازهايش هستيد و مقداري پول براي خريد لباس و كتاب و از اين قبيل چيزها به سيدعباس داد و از آن پس سيدعباس سرپرست من شد و رابطه من با او همچمن شاگردي در برابر استاد و فرزندي در برابر پدرش بود و اين براي من كه يك طلبه با سن پايين و در يك كشور ديگر و به دور از خانواده و فاميل بودم، امري طبيعي بود.
و خدا را گواه ميگيرم كه از آن زمان سيد شهيد با نهايت محبت و لطف، توجه خود را بر من باراند و هيچ وقت نگذاشت من حس كنم كه او استاد و مهتر من است بلكه، هميشه روح برادري و خيرخواهي و دوستي را به من تلقين كرد و طي مدت شانزده سالي كه ما با هم بوديم از او چيزهايي دريافتم و برداشت كردم كه ميتوانم تصوير مختصري از شخصيت بزرگ او ارائه دهم:
استاد با اخلاص
معلم و مربي
شهيد سيدعباس به شدت به واجبات ديني و دوري از معصيت پايبند بود.او اهل عبادت و اقامه نماز شب و مداومت بر زيارت حرم اميرالمومنين (ع)و ديگر بقاع متبركه در عراق بود و پيوسته شاگردانش را به اين شيوه تشويق ميكرد حتي، ايشان در سال 1977 شاگردانش را به زيارت اربعين امام حسين(ع) برد.ايشان پاي پياده از نجف به كربلا رفتند در حالي كه اوضاع آن زمان به راحتي اجازه چنين كاري را نميداد و تا زمان شهادتش مرد دعا و گريه و نماز و شبزندهداري بود.او قلبي عاشق رسول خدا و خاندان پاكش در سينه داشت.
عالم متعهد
همراه با رهبري
بعد از اينكه خورشيد وجود امام خميني(ره)بر امت اسلامي ما طلوع كرد و مسلمانان با ايشان آشنا شدند شهيد صدر همگان را به ذوب شدن در رهبري امام دعوت كرد همچنان كه خود امام در اسلام ذوب شده بود و امام خميني (ره)براي سيد عباس ولي امر واجب الاطاعه شد. به طوري كه روح خود را فداي ايشان ميكرد و درگاه امام را ميبوسيد و به اشاره ايشان سر فرمان فرود ميآورد، چه رسد به كلمات يا دستورات ايشان.
اين شيوه شهيد سيد عباس بعد از رحلت امام نسبت به آقاي خامنهاي حفظهالله به همين صورت بود و از نظر سيد عباس، رابطه با رهبري ديني، بر اساس اصول نظري و شرعي آشكاري استوار بود كه در فكر رسوخ و در قلب ريشه ميكرد و در پايبندي و سر سپردگي كامل نمايان ميشد تا در نهايت امر به بزرگترين و عظيمترين نوع شهادت در زير پرچم يكي از اولياءالله تعالي و نائب بر حق امام حجت (عج)منتهي شود.
رفتار با مردم
ويژگي بارز سيد به نظر من خاكي بودن و تواضع او بود كه سير عشق مردم را به او تفسير ميكرد به طوري كه شهادت او فاجعه بزرگي براي آنها شد.
او در روزهاي آخر كه مسئوليت دبيركلي حزب را بعهده گرفته بود، پيشتاز خدمت به مردم و رسيدگي به امور آنان بود.او توانست با شخصيت ويژه و بارزي كه داشت خط ارتباط عاطفي و فكري عميقي ما بين حزبالله و اكثريت قريب به اتفاق شكنجهشدگان و پايمال شدگان و مستضعفان در لبنان برقرار كند.
با مشكلات مسلمانان در دنيا
با جنبش مقاومت اسلامي
و بالاخره با خانواده
دستيابي به افتخار شهادت از سوي سيد و همسرش ام ياسر دليلي است كافي بر عظمت اين زوج متعهد و مجاهد و عاشق خدا و مخلص در برابر يكديگر.
آقايم ابا ياسر، در اولين سالگرد شهادتت هر چند كه ميان ما نيستي ولي، روحت و راهت ميان ما حضور قوي دارد و اين راه توست كه بيش از آنچه دوست داشتي با مردمت پيوند خورد و حمل پرچم اسلام را تكميل كرد و به تبليغ اسلام پرداخت و از هيچ كس نترسيد مگر خدا، چنانچه تو نيز چنين كردي.دل صهيونيستها را پر از وحشت كرد و سرزمين جهاد را با خون شهدا رنگين ساخت چنانچه خودت خواسته بودي و اين خون توست كه از آن مجاهدين و رزمندگان و مبلغان سر بر ميآورند و اين نسلها هستند كه از كودكي يا عباس گويان نام تو را ميبرند و اين سخنان توست كه سرلوحه و شعار اصلي شده است كه حتي، از زبان كودكان نيز شنيده مي شود به راستي مرگ نتوانست تو را از ديدهها پنهان كند و تو تا ابد در بين ما هستي و آيا كسي هست كه بتواند ما بين اسم تو و نام حزب جدايي بيافكند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 40
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}